"و ذاالنون اذ ذهب مغاضبا ..."
فرستاده خوب خدا بود اما الان حس خوبی نداشت، نشانه هایی نزدیک از قهر الهی را می دید. با خشم از قومش کناره گرفت. شاید "ترک اولای" او همین بود. از شهر خارج شد و به ساحلی رسید آنجا قایقی مسافر می گرفت و او نیز سوار شد. در میان سفر، دریا طوفانی شد هر چه از وسایل داشتند به دریا ریختند ولی خطر برطرف نشد ناچار ناخدا قرعه انداخت تا یکی از سرنشینان را به دریا بیاندازند. بار اول قرعه بر او افتاد. تکرار کردند و بازهم و سومین بار و باز هم قرعه بر او افتاد بر دلش آمد که حکمتی در آن است پس خود را به دریا انداخت نهنگی بزرگ او را بلعید و سه روز در تاریکی شکم آن ماهی بود و فرموده اند اگر او از تسبیح کنندگان خداوند نبود تا روز واپسین در شکم ماهی می ماند ...
"فلَوْلَا أَنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ" و اگر او از زمره تسبیح کنندگان نبود "لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ" قطعا تا روزى که همگان برانگیخته مى شوند در شکم آن ماهى می ماند. صافات 143-144
چنین شد که او را "ذاالنون" صاحب ماهی نامیدند.