...
باری کاروانی آنجا رسید و سقّای قافله را برای آب فرستادند، دلو را به چاه فرستاد (همین که از آن چاه برآورد) گفت: به به از این بشارت و خوشبختی که رخ داده، این پسری است (که نصیب ما شده است). و او را پنهان داشتند که سرمایه تجارت کنند و خدا به آنچه میکردند آگاه بود.
وَجَاءَتْ سَیَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وَارِدَهُمْ فَأَدْلَى دَلْوَهُ قَالَ یَا بُشْرَى هَذَا غُلَامٌ وَأَسَرُّوهُ بِضَاعَةً وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِمَا یَعْمَلُونَ سوره مبارکه یوسف آیه 19
وَلِلَّـهِ یَسْجُدُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ مِن دَابَّةٍ وَالْمَلَائِکَةُ وَهُمْ لَا یَسْتَکْبِرُونَ 49
هر جنبنده ای که در آسمان و زمین است و ملائکه خداوند را سجده می کنند و در برابر او همواره متواضع و خاشع اند.
یَخَافُونَ رَبَّهُم مِّن فَوْقِهِمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ 50
از پروردگارشان - که (به گونهای مطلق) بالادست آنهاست- میهراسند و آنچه را مأمورند انجام میدهند.
....
حال ما مخلوقات ضعیف چه کاره ایم چگونه او را سجده نکنیم!
...
وقتی که قابیل برادر خود را کشت، او را در بیابان رها کرد و نمی دانست با او چه کند؟ تا اینکه حیوانات درنده، قصد دریدن آن را نمودند؛ از این رو مدّتی جسد برادر را بر دوش خود حمل می کرد، تا این که بوی آن جسد بلند شده و پرندگان و حیوانات درنده اطراف جسد را گرفتند؛ در آن هنگام خداوند دو کلاغ را فرستاد و آنها با یکدیگر جنگیدند، تا این که یکی از آن دو، دیگری را کشت؛ آن گاه با منقار و دو پای خود گودالی را حفر کرد و جسد کلاغ مرده را درون گودال گذاشت و او را پوشاند؛ قابیل که ناظر این صحنه بود، درس خوبی از کلاغ گرفته و برادرش را دفن کرد:
«سپس خداوند زاغی را فرستاد که در زمین جستجو (و کند و کاو) میکرد تا به او نشان دهد چگونه جسد برادر خود را دفن کند...»
...
پیامبر نبود، نبی نبود، از اوصیاء و اولیاء هم نبود. اما به جز انبیاء الهی ردپای کسی به قدر او روی آیهها نمانده است. آنقدر که سورهای را به افتخارش نامگذاری کنند.
پیامبر نبود، نبی هم نبود، از اوصیاء و اولیاء هم نبود. اما مظهر استجابت دعای رسول خدا بود، آنجا که به فرعون گفته بود: انّی عذتُ بربّی و ربّکم. آنجا که به خدا پناه برده بود از شرّ فرعون. خدا، استعاذه موسی را با او مستجاب کرده بود؛ و قال رجلٌ مؤمنٌ من آل فرعونَ یَکتُم ایمانَه...
پیامبر و نبی که نبود هیچ، از اولیاء و اوصیاء هم که نبود هیچ، وسطِ خانواده کفر و انحراف بزرگ شده بود و نفس میکشید. توی همان خانوادهای که فرعون بزرگ شده بود؛ رجلٌ مؤمن من آل فرعون. آنقدر که توی آن شرایط خفقان خانوادهاش، ایمانش را مخفی کرده بود؛ یکتم ایمانه. تا راه را برای بهانه ما ببندد؛ جامعه و خانواده و محیط و ... نمی دانم همین بهانهها که ردیف میکنیم برای شانه خالی کردنهایمان.
پیامبر نبود، اما سپر جان پیامبرش شده بود. آن هم با قدرت منطق و استدلال. با خوب حرف زدن. اتقتلون رجلا ان یقول ربّی الله و قد جاءکم بالبیّنات من ربّکم؟ پیامبر نبود. اما وجدان های خوابیده قومش را با سؤال بیدار کرده بود. با خوب تبیین کردن؛ فمن ینصرنا من بأس الله ان جاءنا....انّی اخافُ علیکم...ما لکم من الله من عاصم... انّما هذه الحیوه الدّنیا متاع...من عمِل سیّئه فلا یُجزی الّا مثلها... یا قوم اتّبعون اهدکم سبیل الرّشاد...
پیامبر نبود، اما حجت خدا بود برای قومش. آنقدر که وقتی نشنیدند حرفهاش را، عذاب خدا نازل شد برای آل فرعون. فوقیه الله سیّئات ما مَکِروا و حاق بآلِ فرعونَ سوء العذاب.
سلسله پیامبری و نبوّت ختم شده. هزار و چهارصد و چند سالی میشود. اما کاش سلسله حبیبها و آسیهها و مؤمنهای آلفرعون تمام نشود. سلسله کسانی که تمام قد مقابل مظاهر انحراف و کفر و شرک و جهل و نفاق جامعه شان، قد عَلَم کنند.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
وَقَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلاً أَن یَقُولَ رَبِّیَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءکُم بِالْبَیِّنَاتِ مِن رَّبِّکُمْ وَإِن یَکُ کَاذِباً فَعَلَیْهِ کَذِبُهُ وَإِن یَکُ صَادِقاً یُصِبْکُم بَعْضُ الَّذِی یَعِدُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ...
پ.ن
تیپ شخصیت مبارزاتی مؤمن آل فرعون به نظرم خیلی شبیه است به حبیب نجّار. قبلاً اینجا از حبیب گفته بودیم
شنیده باشید شاید. توی روایات هم هست. که شباهت می دهند حضرت ابوطالب(ع) را به مؤمن آل فرعون. به جهت مبارزه توآم با تقیه و کتمان ایمان علیرغم اعتقاد قوی.
یکسال گذشت.(+) دعا کنید خدا به نویسنده اینجا توی این نوشتهها، اخلاص بدهد. دعا کنید این نوشتهها برای خودش حجاب نشوند. دعا کنید این نوشتهها فقط برای خاطر آیهها باشند.دعا کنید قدری از نورانیت این آیهها را تا دیر نشده با خودمان برداریم که ناگهان خیلی زود دیر میشود.
...
نقل از برای وبلاگ برای خاطر آیه ها - که بعدها کتاب شد.
سوره مبارک انعام آیه 78
پس چون خورشید درخشان را دید گفت: این است پروردگار من، این بزرگتر است. چون آن هم ناپدید گردید گفت: ای قوم من، من از آنچه شما شریک خدا قرار میدهید بیزارم.